https://srmshq.ir/m2dpyf
شاید برای پرداختن به کودکان و حقوق آنها باید اول از هر چیز یک سؤال چالشبرانگیز را مطرح کرد: ما بهعنوان بزرگترها و افراد بالغ و دارای فرزند دقیقاً چه فعالیتهایی برای کودکانمان انجام میدهیم تا آنها را از استرسها و چالشهایی که خودمان دچارش بودهایم دور نگه داریم؟ در حقیقت آیا برنامهای برای موضوع داریم و آیا سیستم حاکمیتی در این راه توانسته است به یک راهکار کارشناسی شده و قابلاجرا و به دور از شعارزدگی دست یابد؟ تصویری که هماینک در ذهنمان داریم شکافی است که در مورد آموزش و رفاه و رشد کودکان در کشورمان وجود دارد. عدهای در سایه وضعیت مالی مناسب خانوادههایشان از امکاناتی برای زندگی و رشد مناسب برخوردارند و عده زیادی نیز در چنبره شرایط نابسامان خانوادههایشان برای بهره بردن از امکانات زندگی گرفتارند و در شرایط نامناسبی مسیر رشد خود را طی میکنند. در این میان، عده زیادی از کودکان شهرهایمان نیز که شامل کودکانی از کشورمان و همچنین کودکان افغانستانی هستند تصویری دردناک را برایمان شکل دادهاند که با عنوان کودکان کار و بازمانده از حقوحقوق اولیهشان میشناسیم و گویی دیگر دیدنشان هم چندان حساسیتبرانگیز نیست و تا زمانی که در شبکههای اجتماعی تصویری از خوراندن گلهایی که میفروشند یا واژگون کردنشان در سطلهای زباله شهری منتشر نشود کسی یادش نمیآید که زندگی آنها در اوان رشد کودکی و نوجوانیشان تباه میشود. این دسته از کودکان از کمترین حقوقی برای زندگی بهره نمیبرند و اگر از این مرحله زندگی خود عبور کنند با تن و روانی رنجور و بیمار پا به مرحله جوانی میگذارند.
در این میان باید پذیرفت در شرایطی که وضعیت اقتصادی کشور و چالشهای پایانناپذیر آن فکر راحت را از بزرگترها و والدین گرفته است و دولت در این شرایط بایستی بیش از هر چیزی به گذر از این دوران فکر کند و به حداقلها بپردازد، نمیتوان چندان به برنامهریزی برای کودکان و توجه دادن والدین به کیفیت زندگی فرزندانشان خوشبین بود. خانوادههایی که هر روز با چالش جدید اقتصادی در زندگیشان مواجه میشوند چگونه میتوانند به همه جوانب آموزشی و تربیتی فرزندانشان بپردازند و برای این موضوعات برنامهریزی و هزینه کنند؛ بنابراین به نظر میرسد بزرگترین آسیب دیدگان شرایط فعلی کشور همین کودکان و نوجوانانی هستند که در استرسهای روزافزون خانوادههایشان گرفتار شدهاند و به مسیرهایی هدایت میشوند که والدین تصور میکنند میتوانند با قدم گذاشتن در این مسیرها فرزندانشان را از مشکلاتی که خودشان درگیر آنها شدهاند نجات دهند. سوق دادن فرزندان به مسیرهایی که ممکن است علاقه ذاتی و استعداد آنها نباشد و تحمیل فشارهای زیاد برای درس خواندن و قبول شدن در رشتههای دانشگاهی که امید دارند بتواند آنها را در آینده ازنظر مالی تأمین کند تنها بخشی از این شرایط است که تازه برای کسانی رقم میخورد که همچنان در میانه مشکلات اقتصادی، دستشان به دهانشان میرسد. برای بسیاری از خانوادهها صحبت از حقوق کودکانشان یک حرف فانتزی است و خدا را شکر خواهند کرد اگر بتوانند نیازهای اولیه فرزندانشان را تأمین کنند.
با همۀ این حرفها از آن جهت بود که فردا اگر چالشهایی بیش از آنچه که امروز در جامعهمان میبینیم مواجه شدیم، بتوانیم تشخیص دهیم که از اعمال و رفتار بدون برنامه امروز است و متوجه باشیم که تعداد بسیاری از کودکان در این سرزمین بهگونهای رشد میکنند و به سن بالاتر میرسند که از بسیاری امکانات برای تعالی شخصیتی خود و شناخت توان و استعداد و امکان ظهور و بروز آن محروم بودهاند و این مسئولیت امروز ما خواهد بود که چنین شرایطی را از کشورمان دور کنیم و به حداقل برسانیم. قطعاً با ادامه روند فعلی بخش زیادی از مشکلات و استرسها و ناکامیها و احساس تبعیضها را به کودکان خود انتقال میدهیم و چنین توشهای برای بهبود شرایط آینده ایرانمان مفید به فایده نخواهد بود.
https://srmshq.ir/jcotux
کودکآزاری هم مانند بسیاری از آسیبها و معضلات جوامع، همراه با مدرن شدن زندگی، شکلهای متنوع و مدرنتری پیدا کرده است؛ از اجبار بچهها برای رفتن به کلاسهای متعدد خارج از مدرسه تا انتشار تصاویر و فیلمهای کودکان در صفحات مجازی برای افزایش تعداد دنبالکنندگان و استفاده از کودکان برای مدلینگ لباس. به گفتۀ رئیس اورژانس اجتماعی کشور در مردادماه امسال، کودکآزاری رتبۀ نخست تماس با اورژانس اجتماعی را داشته و این در حالی است که هنوز لایحۀ حمایت از کودکان و نوجوانان تصویب نشده است. گفته میشود وقوع ۸۶ درصد کودکآزاریها در جامعۀ ما توسط والدین است و به نظر میرسد علت اصلی انواع کودکآزاری، عدم آگاهی پدر و مادرها از شیوههای درست تربیت و آسیبهایی است که ناخواسته به کودک خود میزنند و البته چشموهمچشمی و رواج فرهنگهای نادرست در بسیاری موارد. اخیراً نیز در هفدهمین کنفرانس تخصصی حقوق کودک در کرمان، کودکآزاری بهعنوان یکی از چالشهای استان کرمان مطرح شده است.
با «هادی انجمشعاع» کارشناس ارشد روانشناسی و روانشناس کودک در مورد شیوههای کودکآزاری مدرن و لزوم آگاهی والدین نسبت به رفتارهای غلطی که موجب آزار و آسیب به کودکانشان میشود، گفتوگو کردیم.
*کودکآزاری چه تعریفی در روانشناسی دارد؟ براساس چه معیارهایی برخی رفتارها برچسب کودکآزاری میخورند و اساساً چه محدودۀ سنی، کودک محسوب میشود؟
کودکی از هنگام تولد تا ۱۲ سالگی را دربرمیگیرد و ۱۲ سالگی شروع دورۀ نوجوانی است. کودکی به چند دوره تقسیم میشود؛ از تولد تا یکونیم سالگی دورۀ پرستاری، از یکونیم تا سه سالگی دورۀ طفولیت، از سه تا هفت سالگی کودکی اولیه و از هفت تا ۱۲ سالگی کودکی ثانویه است. هر عاملی که باعث ایجاد ناراحتی کودک شود و تحمیل هر کاری به کودک که خارج از حد توان او باشد و جلوی شکوفایی استعدادهای کودک را بگیرد، کودکآزاری محسوب میشود؛ بر این اساس و در تعریف روانشناسی، خیلی از رفتارها ممکن است کودکآزاری محسوب شود حتی ممکن است رفتاری در نظر کودک خوب جلوه کند و او در کوتاهمدت از آن رفتار خوشش بیاید، اما در بلندمدت موجب جلوگیری از پیشرفت و رشد او شود. این معیار که فعالیت مورد نظر نباید بیش از حد توان کودک باشد، به ظرفیتهای جسمی و روانی کودک برمیگردد؛ داشتن توقعات خارج از حد توان کودک میتواند زمینهای برای احساس حقارت یا اضطراب در کودک شود که اثرش را در سالهای آتی نشان دهد. مقایسه کردن کودک با دیگران و اینکه او را به فعالیتهایی وادار کنیم که خوشایندش نیست، یکی دیگر از نمونههای کودکآزاری است.
*در گذشته یعنی تا همین یکی دو دهۀ پیش، تنبیه بدنی و آزار جنسی بارزترین مصادیق کودکآزاری بود؛ اما امروز با مدرنتر شدن زندگی ما و گسترش تکنولوژی، کودکآزاری هم شکلهای جدید و مختلفی پیدا کرده؛ یکی از شایعترین مصادیق کودکآزاری مدرن، فرستادن کودک به کلاسهای متعدد آموزشی است که معمولاً به اجبار خانوادهها انجام میشود؛ اصولاً آموزش غیرمدرسهای به کودکان در چه شرایطی و از چه سنی بدون ایراد است و در چه صورتی مصداق کودکآزاری میشود؟
ما باید در هر دورۀ سنی بچهها و برای انجام هر کاری، ویژگیها، خصوصیات و توان جسمی و روانی و سطح اجتماعی، عاطفی، فکری و شناختی آنها را در نظر بگیریم. هر کاری که خارج از توان کودک باشد، میتواند کودکآزاری محسوب شود چون فشاری را به کودک وارد میکند که تحمل آن از حد کودک خارج است؛ برای مثال از لحاظ شناختی، اینکه کودک را مجبور کنیم چیزهایی را یاد بگیرد که از توانش خارج است، به او فشار روانی وارد میکند یا در حیطۀ روابط اجتماعی بخواهیم از بچهها برای ابراز وجود کردن و بالا بردن سطح ارزشمندی خودمان استفاده کنیم که برای کودک خوشایند نباشد، این هم جزو مصادیق کودکآزاری محسوب میشود.
برای بحث در مورد آموزش به کودک، دو گروه سنی زیر هفت سال و بعد از هفت سال را باید در نظر گرفت؛ تفاوت فاحشی بین این دو گروه سنی وجود دارد. کودک قبل از هفت سالگی، توان یادگیری خواندن و نوشتن آموزش رسمی را ندارد. منظور از هفت سال، پایان شش سالگی و ورود به هفتمین سال زندگی است، درواقع سنی که بچهها اجازۀ مدرسه رفتن دارند، سن ورود به آموزشهای رسمی است؛ قبل از این سن، آموزشهای غیررسمی حتماً باید با میل و خواست کودک باشد و اینکه کودک علاقه داشته باشد خیلی مهم است، بعد از علاقۀ کودک، در نظر گرفتن تواناییها و ویژگیهای مختلف هر شخص مهم است؛ مثلاً همۀ کودکان توان شناختی و هوشی یکسان ندارند که بشود هر سازی را به هر کودکی آموزش داد؛ باید توان هوشی کودک بررسی شود و البته با هماهنگی و خواست خودش، موسیقی را به او آموزش داد. نکتۀ مهم این است که قبل از هفت سالگی، مهمترین و ارزشمندترین کاری که کودک میتواند و باید انجام دهد، بازی کردن است. انجام هر فعالیت آموزشی، ورزشی و حتی سفر اضافه که جلوی این امر مهم یعنی بازی کودک را بگیرد، میتواند نمونهای از کودکآزاری باشد. هر کودکی قبل از هفت سال باید بتواند آن مقدار که ضرورت سناش است، بازی کند؛ در کنارش میتوان برخی آموزشها را داد، اما آموزشها نباید مستقیم، رسمی و طولانیمدت باشد و نباید سطح پیچیدگی بالایی داشته باشد. آموزشهای قبل از هفت سالگی باید در سطح اولیۀ یادگیری باشد مثل آموزش موسیقی و برخی مهارتهای دیگر که میشود در قالب بازی به کودک آموزش داد. بعضی کلاسهای آموزشی هیچ ضرورتی برای بچههای زیر هفت سال ندارد و شامل آموزشهای پیچیدهای است مثل آموزش ریاضی با استفاده از چرتکه؛ اگر بنا باشد این آموزشهای غیرضروری، جلوی بازی کودک را هم بگیرد، اصلاً ارزش ندارد. باید تا حدی مهارتهایی را به کودک آموزش داد که به بازی او لطمه نخورد. نکتۀ دیگر اینکه نباید کودکان را وارد رقابت کرد.
...
https://srmshq.ir/p4e72m
خش قابل توجهی از جمعیت کودکان کشور در مناطق روستایی و عشایری زندگی میکنند. اگرچه طی سالهای گذشته جمعیت در این بخشها به نسبت کل کشور کاهش داشته است اما همچنان با اقتضائات خاص خود بایستی از خدمات ویژه آموزشی بهرهمند شوند. چه اینکه آموزشهای عمومی تاثیر قابل توجهی بر کیفیت زندگی عشایر و روستانشینان خواهد داشت. در این مورد گفتوگویی انجام دادیم با منوچهر امیرتیموری، رییس آموزش و پرورش عشایری استان کرمان که نکات قابل توجهی در آن مطرح شده است. او تاکید دارد حضور دانشآموزان و تحصیلات آنها منجر به تغییر کیفی در زندگی عشایر شده و اشتغال و سطح بهداشت و نگاه آنها به زندگی را تحت تاثیر قرار داده است...
میزان سواد و ارتقا سطح آموزش چه تأثیری بر زندگی عشایر داشته است؟
بالا رفتن سطح سواد چالش و همچنین تأثیرات مثبتی را در روند زندگی عشایر به وجود آورده است که البته خود چالش در اینجا میتواند یک تحرک و تأثیر مثبت تلقی شود.
یکی از چالشهای به وجود آمده این است که آنها مثل گذشته نیستند و دنبال حق و حقوق خود میگردند و یک سری تعارضات حتی با همسر و فرزندان خود پیدا کردهاند که نیاز به گذشت زمان دارد تا با سواد کامل بتوانند این مسائل را بهدرستی حل کنند؛ میتوان گفت این هم تأثیرات مثبتی را در بر دارد و تا رسیدن به نتیجه این بحثها و تعارضات ادامه دارد.
سوادآموزی چه اثری در کاهش ازدواج زودهنگام بهویژه در دختران داشته است؟
خوشبختانه روزبهروز تعداد این ازدواجها در حال کاهش است و حتی منجر به سرزنشهایی شده است که پدر و مادر نسبت به خود روا میدارند و ناراحت هستند از تصمیمگیریهای عجولانهای که کردهاند و این کاملاً ملموس و مقدمهای برای رسیدن به حقوحقوق است.
از طرفی گرایش روزافزون دختران درزمینهٔ ادامه تحصیل در دوره متوسطه اول و دوم و همچنین پایین آمدن آمار ازدواجهای زودهنگام میتواند تأثیرگذاری سواد را بر پایین آوردن ازدواج زود تأیید کند اما در هر حال وجود دانش آموزان تحصیلکرده منجر به تغییر کیفی در زندگی عشایر شده است بهگونهای که درزمینهٔ اشتغال آنها و سبک زندگیشان و بالا رفتن کیفیت بهداشت منطقه تأثیر داشته است.
**ازدواجهای زودرس آیا در تمام شهرستانهای تحت پوشش وجود دارد؟
خیر این موضوع در دو منطقه عنبرآباد و شرق استان که اکثراً بلوچ هستند و فقر بر آنها حاکم است دیده میشود و در جاهای دیگر چنین مواردی را نداریم.از آنجا که شرایط حاکم بر اقتصاد جامعۀ عشایری در حال حاضر شرایط نامطلوبی است با توجه به وجود خشکسالی و از بین رفتن دامداری سنتی امکان زندگی مطلوب در مناطق عشایری
بخش قابل توجهی از جمعیت کودکان کشور در مناطق روستایی و عشایری زندگی میکنند. اگرچه طی سالهای گذشته جمعیت در این بخشها به نسبت کل کشور کاهش داشته است اما همچنان با اقتضائات خاص خود بایستی از خدمات ویژه آموزشی بهرهمند شوند. چه اینکه آموزشهای عمومی تاثیر قابل توجهی بر کیفیت زندگی عشایر و روستانشینان خواهد داشت. در این مورد گفتوگویی انجام دادیم با منوچهر امیرتیموری، رییس آموزش و پرورش عشایری استان کرمان که نکات قابل توجهی در آن مطرح شده است. او تاکید دارد حضور دانشآموزان و تحصیلات آنها منجر به تغییر کیفی در زندگی عشایر شده و اشتغال و سطح بهداشت و نگاه آنها به زندگی را تحت تاثیر قرار داده است...
میزان سواد و ارتقا سطح آموزش چه تأثیری بر زندگی عشایر داشته است؟
بالا رفتن سطح سواد چالش و همچنین تأثیرات مثبتی را در روند زندگی عشایر به وجود آورده است که البته خود چالش در اینجا میتواند یک تحرک و تأثیر مثبت تلقی شود.
یکی از چالشهای به وجود آمده این است که آنها مثل گذشته نیستند و دنبال حق و حقوق خود میگردند و یک سری تعارضات حتی با همسر و فرزندان خود پیدا کردهاند که نیاز به گذشت زمان دارد تا با سواد کامل بتوانند این مسائل را بهدرستی حل کنند؛ میتوان گفت این هم تأثیرات مثبتی را در بر دارد و تا رسیدن به نتیجه این بحثها و تعارضات ادامه دارد.
سوادآموزی چه اثری در کاهش ازدواج زودهنگام بهویژه در دختران داشته است؟
خوشبختانه روزبهروز تعداد این ازدواجها در حال کاهش است و حتی منجر به سرزنشهایی شده است که پدر و مادر نسبت به خود روا میدارند و ناراحت هستند از تصمیمگیریهای عجولانهای که کردهاند و این کاملاً ملموس و مقدمهای برای رسیدن به حقوحقوق است.
از طرفی گرایش روزافزون دختران درزمینهٔ ادامه تحصیل در دوره متوسطه اول و دوم و همچنین پایین آمدن آمار ازدواجهای زودهنگام میتواند تأثیرگذاری سواد را بر پایین آوردن ازدواج زود تأیید کند اما در هر حال وجود دانش آموزان تحصیلکرده منجر به تغییر کیفی در زندگی عشایر شده است بهگونهای که درزمینهٔ اشتغال آنها و سبک زندگیشان و بالا رفتن کیفیت بهداشت منطقه تأثیر داشته است.
**ازدواجهای زودرس آیا در تمام شهرستانهای تحت پوشش وجود دارد؟
خیر این موضوع در دو منطقه عنبرآباد و شرق استان که اکثراً بلوچ هستند و فقر بر آنها حاکم است دیده میشود و در جاهای دیگر چنین مواردی را نداریم.از آنجا که شرایط حاکم بر اقتصاد جامعۀ عشایری در حال حاضر شرایط نامطلوبی است با توجه به وجود خشکسالی و از بین رفتن دامداری سنتی امکان زندگی مطلوب در مناطق عشایری وجود نداشته و حتی مهاجرت به شهرها برای آنها مقرونبهصرفه نبوده است؛ به دلیل ضعف بنیۀ مالی و شرایط شغلی نامطلوب اگر هم مهاجرتی صورت پذیرد با سکونت در حاشیه شهرها تبدیل به یک معضل یا آسیب اجتماعی میشود.
وضعیت کلی آموزش کودکان در این حوزه به چه شکل است؟
۱۷ شهرستان در حوزۀ عشایر تحت پوشش آموزشوپرورش عشایری است و صد در صد بچهها را تحت پوشش قرار دادهایم. اگر فردی بازمانده از تحصیل باشد شخصاً به خانه فرد مراجعه میشود و از آنها میخواهیم که فرزندشان را به مدرسه بفرستند ؛که در صورت امتناع علت را جویا میشویم ؛اگر مشکلی وجود داشت تا آنجا که در توان ما باشد درصدد حل آن برمیآییم تا بهانهای برای بازماندن از تحصیل وجود نداشته باشد.
آیا درزمینهٔ جذب پیشدبستانی در جامعه عشایر اقداماتی انجام شده است؟
بله، اقدام خوبی که صورت گرفته است. برای اولین بار از دو سال پیش کل نوآموزان پیشدبستانی عشایر و روستاهای مناطق محروم را بهصورت صد در صد جذب کرده که از طریق دفتر آموزشوپرورش عشایری کشور و وزارتخانه بهصورت رایگان تحت آموزش قرار گرفتهاند و این موضوع باعث شده است از طرف خانوادهها استقبال بیشتری برای ثبتنام در پیشدبستانی صورت گیرد؛همچنین پوشش تحصیلی ما در پایه اول دبستان بالای ۹۸ درصد است که از لحاظ کمی امکان تحصیل برای تمام افراد لازمالتعلیم فراهم شده است. اگر درخواستشان درزمینهٔ مدرسه بوده است مدرسه ایجاد شده است.
ساماندهی مدارس را از چهار سال قبل شروع کردیم و در حال حاضر ۱۹۰ مدرسه زیر ده نفر داریم و البته تا جایی که ممکن بوده مدارس نزدیک به هم را ادغام کردهایم یا از طریق روستای مرکزی تحت پوشش قرار دادهایم؛ اما آن دسته از مدارس که فاصله نامعقولی دارند امکان ادغام آنها با مدرسه همجوار وجود نداشته است بنابراین برای جلوگیری از ترک تحصیل دانش آموزان برای حفظ و ایجاد این تعداد مدرسه اقدام شده است.
استعداد بچههای عشایر در چه حدی است و بهعنوان کسی که سالها با این بچهها برخورد داشتهاید آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
بچههای عشایر طبق آزمونهای به عمل آمده از استعداد بالایی برخوردار هستند و این میتواند به دلیل محیط جغرافیایی، تحرک بچهها، تغذیه سالمی که دارند و درگیری کمتر با تکنولوژی باشد. باید به این نکته هم توجه داشت در کار تحصیل بچههای عشایر کمتر پیش میآید که خانوادهها خود را درگیر کنند و بچهها از صفر تا صد کار را خودشان انجام میدهند و همین نیز یکی از دلایل بروز خلاقیتهاست.
چالشها آیا تنها مربوط به مدارس با تعداد بالاست و در مدارس با تعداد کم وجود ندارد؟
چرا وجود دارد، در مدارسی که از جمعیت اندکی برخوردارند امکان توسعه امکاناتی از قبیل آزمایشگاه و کتابخانه وجود ندارد و حتی به دلیل آماده نبودن برخی از زیرساختها امکان استفاده از وسایل گرمایشی و سرمایشی استاندارد هم وجود ندارد و از وسایل غیراستاندارد گرمایشی که با نفت کار میکنند استفاده میشود.
پایین بودن جمعیت دانشآموزی بعضی از مدارس باعث میشود امکان ایجاد شرایط مطلوب درزمینهٔ فضا و بعضی از تجهیزات وجود نداشته باشد و بعضی جاها اصلاً مقرونبهصرفه نیست ساختمانسازی کنیم یا آزمایشگاه و کتابخانه داشته باشیم.
ازجمله مشکلات دیگر میتوان به کمبود امکانات بهداشتی ازجمله آب آشامیدنی سالم یا سرویسهای بهداشتی و حمام اشاره کرد و همچنین فقر حاکم بر برخی از مناطق عشایری که باعث سوءتغذیه بچهها شده و موجب بازماندن آنها از تحصیل شده است. پیشنهاد شما برای برطرف شدن این مشکلات چیست؟
همکاری نهادهای ذیربط و تعامل آنها با هم میتواند در آماده کردن زیرساختهای لازم مناطق عشایری مثل برق، آب آشامیدنی سالم، جاده مناسب برای رفتوآمد و ارتباط مخابراتی مؤثر باشد.همچنین تحت پوشش قرار دادن دانش آموزان محروم درزمینهٔ تغذیه رایگان و فراهم کردن امکانات اولیه زندگی و کمک خیرین برای تحت پوشش قرار دادن بچههای محروم و انجام برنامهریزی سایر نهادهای مرتبط برای توانمندسازی خانوادهها و بهبود سطح زندگی آنها و همچنین انجام کار فرهنگی و آموزش خانوادهها نیز میتواند بسیار مثمر ثمر باشد.
اشتیاق خانوادهها نسبت به تحصیل فرزندانشان نسبت به گذشته تغییری داشته است؟
تغییر صد در صد ایجاد شده است ولی به دلیل شرایط شغلی و گرفتاریهای ناشی از زندگی پرمشغله عشایری و نیاز به نیروی کار و اینکه اعتقادشان بر این است که فرزندان باید کمک دهندۀ خانواده باشند نسبت به جامعۀ شهری و روستایی این حساسیت پایینتر است.
آیا در مقطع ابتدایی که میتوان مهارتها را در کودکان نهادینه کرد کاری انجام شده است؟
خیر، در مقطع ابتدایی به دلیل پراکنده بودن و عدم امکانات لازم امکان مهارتآموزی غیر از چهارچوب و قالب کلاس و معلم و کتاب وجود ندارد اما در کلیۀ مدارس شبانهروزی متوسطه اول و دوم با هدف مهارتآموزی و ایجاد اشتغال و حفظ میراث فرهنگی موجود در جامعۀ عشایری اقدام به طرح مهارتآموزی با امضای تفاهمنامه با اداره کل فنی و حرفهای شده است.
چه تعداد مدرسه در جامعه عشایری کرمان وجود دارد؟
در ۱۷ شهرستان تعداد ۱۲ هزار نفر دانشآموز مشغول به تحصیلاندکه نزدیک به هفت هزار نفر ابتدایی و مابقی در مقطع متوسطه تحصیل میکنند. ۵۰۲ مدرسه داریم که ۴۶۱ مدرسه ابتدایی است و در پیشدبستانی نیز بیش از هزار نفر حضور دارند.
تعداد ۱۱۵۰ نفر نیز معلم در حوزه عشایر وجود دارد که بخشی از این معلمها سرباز معلم و نیروهای قراردادی شرکتی و پیشدبستانی هستند اما با این حال کمبود معلم نیز یکی از چالشهای کلی حوزه آموزش عشایر است که در سالهای آینده به دلیل حجم بالای بازنشستگی به آن دچار خواهیم شد. مورد دوم ماندگاری پایین نیروی انسانی به دلیل غیربومی بودن و سختی کار در مناطق عشایری است.چالش دیگر را میتوان کمبود امکانات و تجهیزات لازم در مدارس عشایری دانست و همچنین نداشتن امکانات لازم ازقبیل وسیله نقلیه مناسب در مناطق کوهستانی جهت نظارت بیشتر بر مدارس عشایری.
مشارکت پایین اولیاء در اداره مدرسه و عدمحمایت دولت درزمینهٔ واریز سرانههای آموزشی و تربیتی نیز از دیگر مشکلاتی است که در حوزه آموزش عشایر وجود دارد.
https://srmshq.ir/ls86tj
کودک لطیفترین گل انسانیت است که اسلام نیز توجه ویژهای به آن داشته است. از این رو پدیدۀ کودکهمسری پدیدهای است ناراحتکننده که عواطف انسانها را جریحهدار میکند. کودکانی وجود دارند که معمولاً بهاجبار والدین از دنیای کودکانه خویش جدا میشوند و بدون هیچ تصویری از معنای ازدواج به جهانی پا میگذارند که بزرگسالان تنها پس از بررسی و تفکر بسیار وارد آن میشوند؛ کودکهمسر واژهای است که برای تعریف چنین کودکانی به کار میرود. بهجرئت میتوان گفت دو واژۀ متضاد که در کنار هم مینشینند. کودک بودن و همسر بودن بهصورت همزمان پدیدهای است دردناک که همچنان در بسیاری از کشورهای جهان سوم به چشم میخورد که متأسفانه کشور ما نیز از آن مستثنا نیست.
اینگونه ازدواجها معمولاً ناشی از ناآگاهی والدین، فقر، تفکرات و آداب و رسوم نادرست قدیمی است. در کشور ما با توجه به ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی سن ازدواج برای دختران ۱۳ سال و برای پسران ۱۵ سال است، این در حالی است که کنوانسیون حقوق کودک به کلیه افراد زیر ۱۸ سال کودک اطلاق میکند. ناگفته نماند که کشور ما نیز این کنوانسیون را پذیرفته اما به رغم این پذیرش و حتی صراحت ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی در خصوص سن ازدواج دختران و پسران، ازدواج کودکان کمتر از سنین یاد شده نیز طبق قانون مدنی با رعایت شرایط خاصی مورد قبول قانونگذار قرار گرفته است. اگر چه این نوع ازدواجها هر دو جنس را متأثر میسازد اما دختران بیشتر در معرض آسیب هستند و آسیبها و عوارض شدیدی را متحمل میشوند. از مهمترین علل افزایش اینگونه ازدواجها میتوان به فقر و محرومیت، بیسوادی، اختلالات روانی والدین، تک والد بودن طفل و آداب و رسوم نادرست قدیمی، اشاره کرد.
به نظر میرسد جهت پیشگیری از آسیبهای ناشی از کودکهمسری میتوان راهکارهایی مانند افزایش سن قانونی ازدواج، افزایش دسترسی دختران به تحصیلات، بالا بردن آگاهی جامعه دربارۀ عوارض ازدواج زودهنگام، اجرای سیاستهای فقرزدایی و ایجاد اشتغال مناسب برای خانوادههای تک والد در راستای بهبود وضعیت عمومی زندگی بهخصوص زنان و کودکان ارائه کرد.
با توجه به اینکه فقر یکی از مهمترین علل تن دادن به کودکهمسری است بهجرئت میتوان گفت زوجین پس از گذشت مدتی به علت ناتوانی در ادارۀ زندگی تصمیم به طلاق میگیرند و طلاق گرفتن کودکان، خود باعث تداوم و تشدید فقر میشود چراکه فقری که خود منجر به ازدواج زودهنگام میشود با طلاق کودک امتداد و تشدید مییابد.
از آثار و نتایج منفی اجتماعی اینگونه ازدواجها نیز نمیتوان غافل شد چراکه ازدواج در دوران کودکی تبعات منفی و آسیبهای اجتماعی زیادی را به زوجین تحمیل میکند و حتی بر مناسبات اجتماعی آنها در جامعه تأثیر میگذارد؛ این ازدواج منجر به جدایی از خانواده، دوستان، تعلقات، از دست دادن آزادی، تعامل به همسالان و عدم استفاده از فرصتهای آموزشی میشود.
ازدواج در سنین پایین و قبل از بلوغ فکری، کودک را با دنیایی از نیازها و انتظارات برآورده نشده مواجه میکند که با مرور زمان اثرات روحی و روانی مخربی را بر فرد میگذارد؛ بنابراین به نظر میرسد کودکهمسری خشونتی آشکار علیه کودک است؛ لذا بررسی دقیقتر و پرداختن به این موضوع مهم که امروزه در کشور ما نهتنها روستاها را درگیر کرده بلکه در بسیاری از شهرهای بزرگ نیز متأسفانه قابل مشاهده است. ضروری است؛ همچنین تبیین ابعاد گوناگون آن از منظر فقهی و حقوقی میتواند نقش مهمی در کاهش ازدواجهای بدون مصلحت کودکان داشته باشد.
https://srmshq.ir/0upkdt
در حال حاضر دو شعبه دادگاه از مجموعه دادگاه کیفری دو کرمان به جرائم مربوط به کودکان رسیدگی میکنند؛ اما موضوع اساسی این است که این دو شعبه باوجود استفاده از قضات باتجربه و وکلایی که دائماً برای حضور در جلسات رسیدگی و دفاع از متهمان آماده حضور هستند دادگاههایی تخصصی که فقط به پروندهها اطفال رسیدگی کنند نیستند و بهنوعی دادگاه اختصاصی محسوب میشوند. در این حال برای این اطفال پس از تشکیل پروندههای قضایی پرونده شخصیتی نیز تشکیل میشود تا این موضوع نیز توسط روانشناس مستقر در دادسرا نیز مورد بررسی قرار گیرد. در این حال به نظر میرسد با توجه به حساسیت موضوع لزوم تشکیل دادگاههای اختصاصی نیز در دادگاههای ایران بیش از گذشته احساس میشود. شاید تفاوت اساسی کودکان امروز که بیش از گذشته در معرض تهدیدات بیرونی و عوامل جرمزا قرار گرفتهاند با کودکانی که در سالهای گذشته زندگی کردهاند موجد این نیاز باشد. این روزها مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی به برخی افراد کم سن و سال که رسیدگی به جرائمشان در صلاحیت دادگاه اطفال است نیز سرایت پیدا کرده و در چنین شرایطی لازم است که سیستم قضایی ترتیبات جدیدی برای رسیدگی به جرائم این افراد اتخاذ کند.
در همین حال مدیركل پیشگیریهای فرهنگی اجتماعی معاونت اجتماعی قوه قضاییه معتقد است دادگاههای اطفال طبق قانون باید تخصصی باشند درحالیکه امروز شاهد «اختصاصی» بودن این دادگاهها هستیم و این مراكز «تخصصی» نیستند. «علیمحمد زنگانه» اضافه کرده که برخی كودكان به دلایل مختلف از مسیر منحرف میشوند و اقدام به رفتارهای قانونشكنانه و بزهكارانه میکنند؛ از این رو، در همۀ اجتماعات بشری نظامهای حقوقی و درمانی برای كودكان و اطفال بزهكار ایجاد شده است. صرف برخورد قضایی و اعمال برخی مجازاتها در كنترل و پیشگیری رفتار مجرمانه برخی مجرمان مؤثر نبوده و درمانکنندۀ اختلالات رفتاری آنان نیست؛ چراكه عوامل بسیاری در رفتار بزهكارانۀ این افراد نقش داشته است.
وی میافزاید: مشاوره به قاضی كمك میکند تا سایر زمینهها برای پیشگیری از بازگشت به رفتار مجرمانه را مدنظر قرار دهد. قانونگذار حضور مشاور را در دادگاه اطفال ضروری دانسته، اما اهداف مشاوره، شرح وظایف و نقش او در فرایند دادرسی مشخص نیست. ما در دادگاه اطفال نیازمند نظام مشاوره هستیم و چالشهایی برای این موارد وجود دارد؛ ضعف در برخی موارد قانون موجب شده شیوهنامهای با معاونت حقوقی داشته باشیم. متأسفانه شاهد شناخت مشاوران از مباحث حقوقی کافی نیست؛ از این رو کارگاههای ظرفیتسازی را برای آنان برگزار خواهیم کرد و شرح وظایف دقیق برای آنان تدوین میشود. نبود تشكیلات مددكاری در شهرستانها یكی دیگر از چالشهاست كه باید مورد بررسی قرار گیرد.
ذبیحالله خداییان، معاون حقوقی قوۀ قضاییه نیز با آسیبزا دانستن اطالۀ دادرسی برای كودكان گفته است: مطرح شدن مباحثی همچون «پلیس اطفال» و «دادسرای اطفال» به معنای حمایتی بودن اینگونه مراكز برای كودكان و متفاوت بودن آنها با مراكز مرتبط با بزرگسالان است؛ باید از روشهای معاضدت قضایی مانند مصالحه استفاده كرد و در همان دادسرا مقرراتی اعمال و بهنوعی برخورد شود كه جنبۀ اصلاحی و تربیتی داشته باشد. با دادرسی در مرحلۀ دادگاه، تكلیف دعوای كیفری مشخص میشود و مهمترین مقطع دادرسی است.
او تصریح کرده است: قضات در کنار وظیفهای كه بهعنوان قاضی دارند، در دادگاه اطفال باید درزمینۀ روانشناسی، جرمشناسی و علوم دیگر تبحر لازم را داشته باشند و روحیات كودك را بهخوبی بشناسند. در قانون پیشبینی شده كه قاضی در دادگاه اطفال باید دستکم پنج سال سابقۀ كار قضایی داشته باشد و ترجیحاً متأهل و صاحب فرزند باشد تا شرایط كودك مرتكب رفتار بزه را درك كند. اگر اطفال مورد بیمهری قرار نمیگرفتند و به تربیت آنان توجه میشد، چنین سرنوشتی برای آنها رقم نمیخورد و خود را در نقش یك مجرم تعریف نمیکردند. گاهی یك برخورد قاضی، موجب ایجاد حس كینه نسبت به جامعه در دل كودكان میشود؛ بنابراین قاضی باید رفتار پدرانه داشته باشد و مجازاتی برای این دسته از اطفال تجویز کند كه آنها را به جامعه برگرداند و اثرات روانی مثبتی برای آنها داشته باشد. برخورد تند با كودكان ممكن است سرنوشت آنان را تغییر دهد.
این مقام قضایی تأکید میکند: فرستادن كودكان به كانون اصلاح و تربیت همیشه راهكار اصلی نیست و لازم است از راهكارهای دیگری هم استفاده شود. كودكان از طرفی به دلیل آیندهساز بودن و از طرف دیگر به دلیل آسیبپذیر بودن همیشه در معرض توجه بودهاند. با نگاهی به شرع میبینیم كه بیشترین توجه در دین اسلام به اطفال و نوجوانان است و حتی از پیش از تولد، رعایت نکاتی را برای والدین ضروری دانسته است.
وی همچنین میگوید: در حقوق موضوعۀ كشور، با فراز و نشیبها و تحولاتی در حقوق كودكان و نوجوانان روبهرو هستیم اما در سالهای اخیر پیشرفتهای مهمی درزمینۀ حقوق كودكان و اطفال داشتهایم.